بنابراین، آیا امکان برگزاری یک عروسی سازگار با محیط زیست، اخلاقی سالم و ارزان وجود دارد؟ فقط با سخت کوشی، کمک زیاد عزیزان و با چشم پوشی از آشفتگی. میدونی یه جورایی شبیه ازدواجه
پنج لباس عروسی فقط با 29 پوند! عروسی ارزان، اخلاقی، پر از شادی من | مراسم ازدواج
منبع: https://www.theguardian.com/lifeandstyle/2022/aug/29/five-wedding-outfits-for-just-29-my-cheap-ethical-joy-filled-wedding
برای این عروسی من لباس می خواستم. چند لباس من یک لباس کتان سفید درست کردم که روی آن عبارت «یک زن صادق» دوخته شده بود. من با بازیافت همان هدبند فروشگاهی خیریه و یک پارچه پارچه ای که از خیابان اصلی محله ام چند در پایین تر از تنها فروشگاه جنسی آکسفورد خریده بودم، حجاب درست کردم. شب قبل از عروسی، در حال تازه کردن صفحه آب و هوای بیبیسی بودم، مثل یک قمارباز اجباری روی یک دستگاه میوهفروشی – مایلم نتیجه متفاوت باشد و در اعماق وجودم بدانم که محکوم به فنا هستم. پیش بینی روز عروسی ما، و در واقع سه روز قبل، 35 درجه سانتیگراد بود. خواهرم در هند در دمای سردتر ازدواج کرد. و بنابراین، در چند ساعت مانده به پایان، تصمیم گرفتم یکی از ملحفه های سفیدمان را برش بزنم و آن را به یک چادر بزرگ و کوتاه از یک لباس تبدیل کنم، که در آن بتوانم بدون اینکه واقعاً به مبلمان بچسبم، عرق کنم. ، عبور از. من یک بیکینی سفید از eBay به قیمت 4 پوند خریده بودم، متوجه شدم که حدود 10 درصد از بلوغهای من را نشان میدهد و خیلی سریع یک پوشش توری سفید را از یک تکه موادی که در ابتدا فکر میکردم ممکن است به عنوان رویه کیک عمل کند، از بین بردم. مگس ها را دور نگه دارید در نهایت، در بخش کوچکی الهام گرفته شده است کت و شلوار برهنه گرم پارسونز، یک شلوار و یک تاپ با گل های کاربردی، قلب و حروف اول ما درست کردم. این پارچه از یک موسسه خیریه محلی تهیه شد که پارچه و سایر مواد را از مشاغلی که در غیر این صورت به زباله دانی ختم می شدند، نجات می دهد. برای من حدود 10 پوند هزینه داشت و دوختن تمام آن گلبرگ های خونی آنقدر طول کشید که در حین انجام آن به کل کتاب صوتی Jaws گوش دادم.
وقتی در مورد عروسیها بینظم هستید، دوسو هستید و میخواهید کارها را با اخلاق انجام دهید، به ناچار چیزهایی وجود دارند که فراموش میشوند یا از دست میروند. 50 شیشه مربا را که در شش ماه گذشته با حوصله جمع می کردم و می شستم تا عصرها با چراغ چای پر کنم، جایی در کیسه ای پنهان ماندند. دمای شدید داخل سالن در حین صرف غذا به حدی غیرقابل تحمل شد که نه من و نه مادرم نتوانستیم صحبت کنیم (به درستی همه پس از حدود دو ساعت کباب کردن آهسته از ساختمان بیرون ریختند و وارد رودخانه شدند). چراغهای دوچرخهام را فراموش کردم و مجبور شدم تعداد زیادی دوچرخهسوار را استخدام کنم تا از تپه بالا بروند و چیپسها و نخود فرنگیهایی را که هنگام غروب خورشید سرو میشدند جمعآوری کنم.
مناز برخی جهات، اصطلاح “عروسی اخلاقی” به اندازه “حمام رابطهی پا” یا “موهای رشد کرده خوش آمدگویی” متناقض است. و با این حال، پس از سالها انتقاد از مجتمعهای زناشویی-صنعتی، هنوز هم میخواستم آن را اجرا کنم. وقتی در اقدامی بعید، پس از هفت سال زندگی مشترک و نزدیک به پنج سال زندگی مشترک، من و شریکم تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم، هر دو مایل بودیم تا آنجا که میتوانیم آن را دوستدار محیطزیست، ارزانقیمت و از نظر ایدئولوژیکی سالم نگه داریم. اگر منتظر حلقههای بافته شده از بریده ناخنهای پا و یک وعده غذایی عروسی از سطل زباله هستید، متاسفم که ناامید میشوم. اما همه چیز تقریباً به اندازه عروسی پدر و مادرم در سال 1992 تمام شد و تنها چیزی که نو خریدیم شراب بود. و ما آن را با دوچرخه تحویل دادیم.
فقط با آمدن به عروسی ما و خوردن غذا از آن میزها، هر مهمان احتمالاً سهواً حدود 2 پوند به Emmaus، Oxfam، Mercy in Action، Shaw Trust یا آسایشگاه کودکان محلی ما، Helen and Douglas House اهدا کرده است. آیا این به این معنی بود که روزهای قبل و بعد از عروسی را در باغم زانو زده و در گرمای 34 درجه سانتیگراد بگذرانم و چیزی شبیه به 1000 چنگال و لیوان شراب را در یک سطل بشویم؟ انجام داد. اما آیا ارزش آن را داشت که کل آن را به آن مغازههای خیریه مختلف برگردانیم تا دوباره به فروش برسند؟ من هم اینچنین فکر میکنم.
مهمانی عروسی نیست مگر اینکه غذا داشته باشید و بنابراین، پس از بازی کردن با ایده پذیرایی از همه 100 مهمان به تنهایی (تا زمانی که خودم را در یک آشپزخانه پیشاهنگی ایستاده بودم، با یک جفت شورت ورزشی، احاطه شده توسط کاسه های خیار و کیسه برنج که مردم شروع به رسیدن کردند) نزدیک شدم رز دمشق – یک شرکت اجتماعی حمایت از زنان پناهنده در آکسفورد. ما غذای لذیذ خاورمیانه را خوردیم که توسط یک زن سوری سرو شد و از او پرسید که آیا می تواند در نیمه غذا سخنرانی کند. مادرم با سه لایه کیک پرتقالی و پولنتا از کاردیف آمد، که سپس آن را با توت سیاه چیده شده از حفاظتگاه طبیعی پشت خانه من و مجسمه ای که خواهرم از من و همسرم در قایق بادی جدیدمان درست کرده بود تزئین کرد. یکی دیگر از دوستانم سه کیک جذاب به عنوان هدیه درست کرد و در حالی که پشت یک میز تاشو با بیکینی خیس ایستاده بودم (مانند بسیاری از مهمانان، من تازه شنا می کردم)، آنها را برای مهمانان گرم و تشنه مان سرو کردم. این یکی از قسمت های مورد علاقه من در کل روز بود.
