وقتی مادرم فوت کرد پشیمان شدم که قیطان بلند نداشتم | زندگی و سبک
بسیاری از مردان بومی موهای خود را رشد می دهند. برای مردم بومی، موهای بلند می تواند نشان دهنده یک ارتباط فرهنگی قوی باشد، اما من هرگز موهایم را آنقدر بلند نکردم که بتوانم بافته کنم. وقتی کوچکتر بودم، تمام سال تحصیلی را با مادرم میماندم و معمولاً تا ژوئن که برای تابستان برای دیدن پدرم سوار اتوبوس میشدم، اجازه میدادم موهایم به این فرهای بلند و تیره تبدیل شود. من همیشه با کوتاه کردن مو برمی گشتم – نه به این دلیل که کسی به من فشار آورده است، بلکه به این دلیل که هر کسی که شروع به رشد موهای خود می کند می داند که در نهایت آزار دهنده و سرکش می شود.
وقتی در ژوئیه او را دفن کردیم، پنج ماه بعد از اینکه او قبلاً حرکت کرده بود و سوزانده شده بود، آنقدر آرزو کردم که کاش یک قیطان میکشیدم. من خیلی نسبت به آن احساس گناه می کنم. وقتی یکی از عزیزانتان می میرد، شما باید قیطان خود را جدا کنید و با او دفن کنید، این نشان دهنده زمان سپری شده با آن شخص است، اما همچنین نشان دهنده شروعی جدید است. اما چیزی برای بریدن نداشتم. مامان موهایش را برایم گذاشت و من نتوانستم چیزی به او بدهم.
اما هر بار که یکی از آن عکس ها یا فیلم ها را می دیدم، نمی توانستم جلوی خنده ام را بگیرم و به این فکر می کردم که مادرم چه می گوید. من او را در جایی غیرقابل توصیف فراتر از زندگی تصور کردم، کیندل او را در دستش (آنها کیندل ها را در آن مکان دارند)، دودی در دیگری (شما در حال حاضر مرده اید، بنابراین سیگار نمی تواند شما را بکشد)، بازی یکنوع بازی شبیه لوتو آنلاین (و آنها اینترنت واقعا خوبی دارید)، شنیدن در مورد این توییت ها و پست های اینستاگرام و گفتن، “اینها چه احمقی هستند؟ آنها مطمئناً دردسر میخواهند.»
وقتی بزرگ شدم، همیشه مراقب موهایم بودم یا حداقل مادرم مراقب موهایم بود. هر شانه یا برس در خانه ما هرگز یک رشته روی آن نبود. پس از برس زدن یا شانه کردن، به شما دستور داده شد که تمام موها را بردارید و آنها را در توالت بریزید.