کفش ها در DNA من هستند. مادرم آنها را دوست داشت، پدرم نیز. همیشه با کفش های زیبا احاطه شده بودم. با این حال، حرفه من یک تصادف بود – دیانا وریلند فقید، مسئول این کار بود. ما به طور اتفاقی در نیویورک ملاقات کردیم. تقریبا کاتاتونیک شده بودم. او نقاشی های من را دید، مستقیم در چشمان من نگاه کرد و گفت: “ای جوان، کفش بکن، تو خیلی در آن مهارت داری.” البته گوش دادم
من یک تنها هستم در قلب، یک روح منزوی. من نمی توانم شلوغی و مهمانی را تحمل کنم. من برای تولد 80 سالگی خودم تنها خواهم بود و نمی توانم راه بهتری برای گذراندن آن فکر کنم.
مرگ ملکه واقعا مرا شکست من را بسیار تحت تأثیر قرار داد.
حالم از فکر کردن بهم میخوره در مورد گذشته این آینده است که واقعاً با من صحبت می کند. من خوش شانس هستم که کاری را انجام دادم که برای مدت طولانی دوستش داشتم و افرادی را دارم که به آنها احترام می گذارم قدردان من هستند. اما من هنوز در حال رسیدن به بزرگترین دستاوردهایم هستم – که هنوز در راه است. من فوق العاده به مجموعه های آینده ام افتخار می کنم.
خوشبختی؟ من مطمئن نیستم که بدانم چیست. در عوض، من به دنبال لحظات خوشبختی هستم. برای من، این از حضور در وسط روستا با سگ هایم ناشی می شود. من به لابرادورهایم معتاد هستم. من این موجودات را خیلی بیشتر از مردم دوست دارم.
من آفت بودم یک کودک غیر ممکن میدانستم چه میخواهم، چه زمانی و چگونه، و حاضر نبودم چیز دیگری به من بگویم. منصفانه است که بگوییم کمی تغییر کرده است – من هنوز هم مثل همیشه سرسخت هستم.
manoloblahnik.com
منبع: https://www.theguardian.com/lifeandstyle/2022/oct/01/this-much-i-know-manolo-blahnik-i-am-sick-of-the-past-its-the-future-that-speaks-to-me
رسیده ایم به نظر من یک حالت متوسط است. هیچ کس بیشتر از این نمی خواهد، برای زیبا، جدید و خارق العاده تلاش می کند. مد برای من جذاب نیست. من دوست دارم چیزهایی بسازم که ماندگار باشند و به شکلی عالی ساخته شده باشند.
به مردم بگویید اگر چیزی را دوست ندارید ظالمانه این کار را نکنید، همیشه سعی کنید مهربان باشید. صداقت ارزش تلاش را دارد. من در کارخانههایم به این شهرت دارم که راضی کردن سخت است، اما این بهای تلاش برای رسیدن به کمال است.
من هستم ساکت تر از آنچه شما انتظار دارید وقتی صحبت میکنم خیلی سریع است – تعداد کمی میتوانند ادامه دهند – و با دوستانم گفتگوهای گستردهای خواهم داشت. اما بیشتر اوقات در سکوت هستم.
پیری مرا نمی ترساند، اما درد انجام می دهد. اخیراً از طبقه اول به همکف خانه ام سقوط کردم و پا و دستم شکست. واقعاً من را تکان داد. من درگیر خود مرگ نیستم. با این حال، از دست دادن دیگران برایم سخت است. در ماه اوت دوست عزیزم عکاس را از دست دادم اریک بومن. این مرا موقتاً عصبی کرده است.
من یک معتاد به کار هستم، من بی وقفه در آن هستم. من نمی توانم ایده بازنشستگی را درک کنم. من هرگز از خلق کردن خسته نمی شوم. من هرگز از کشف چیزهای جدید دست نمی کشم. نشستن روی مبل و تماشای تلویزیون و خوردن چیپس؟ به نظر جهنمی میاد
خواندن صبح ها برای روح خوب است هر صفحه می تواند به روش های ناگفته ای الهام بخش من باشد: توصیف غذا و مد. فرهنگ و طبیعت مامان مدام برای ما می خواند. حالا من هم همینطور. فیلمهای امروزی خیلی سریع هستند. من به زمان بیشتری در این دنیاها نیاز دارم. بیدار می شوم و در صفحات آنها فرو می روم.