ساسکیا سارگینسون: “آیا چین و چروک های من می توانند برای من درآمد داشته باشند؟” | مدل ها
من از گرفتن عکس من متنفرم به محض اینکه لنز مرا پیدا کرد، یخ می زنم. من بخشی از نسل سلفی نیستم. من مدرسه قدیمی هستم. من هر حرکتم را با شواهد عکاسی نشان نمیدهم که بهترین زندگیام را میگذرانم، صورتم زاویهدار است تا نور را جذب کنم. به محض اینکه کسی آیفون را بیرون میزند، اخم میکنم و اردک میکشم.
و سپس یک تست زنده آمد که در آن نیمی از صورتم را با فونداسیون سنگین نقاشی کردم. در حالی که آرایشگر پوستم را دور می زد، احساس زیبایی می کردم – اما یک نگاه سریع در آینه سالن به من گفت که شبیه یک دختر گیشا باستانی ناتمام به نظر می رسم.
در یک نقطه سه نفر داشتم که با تمرکز زیاد به ابروهایم رسیدگی می کردند. حداقل 15 دقیقه طول کشید
او با کمک توضیح داد: “این یک لوله سینه است.”
اما من کار را گرفتم. یک آرایش تبلیغاتی شغل زیبایی واقعی. از آنجایی که تا روز قبل به من اطلاع ندادند، تصور میکردم که یک «نه» دیگر است و در آخر هفته وزن بدنم را در شکلات خوردم. اما آنها به لاستیک زاپاس من اهمیت نمی دادند. آنها فقط صورت من، چین و چروک و همه چیز را می خواستند.
با این حال، من اصرار کردم؛ فکر این همه پول نقد دوست داشتنی و اینکه نمی خواهم نماینده ام را ناامید کنم، مرا تحریک می کند. از زمان شیوع بیماری همه گیر، بسیاری از تست ها به صورت خودکار ضبط می شوند. و خدا را شکر برای آن، زیرا شرمندگی و احترام به خود در حالی که دستورالعمل هایی مانند: خیره شدن به سگ تظاهر و گریه کردن در درب بررسی می شود! طوری برقص که انگار هیچ کس نگاه نمی کند! یک داستان خنده دار بگویید و انرژی زیادی به ارمغان بیاورید! تیک صورتم روی اون یکی ترسناک بود.
روی چهارپایه ای نزدیک دوربین قرار گرفتم، سعی کردم چیزی که با چشمان تو لبخند می زدم را به یاد بیاورم که در یک برنامه تلویزیونی واقعیت شنیده بودم. انجام این کار در زیر یک تن آرایش که باعث می شود کره چشم شما در سرکه غلتیده شده باشد، بسیار سخت است. اما من سعی کردم. هر بار که عکاس دکمه را فشار می داد، تصویر من روی یک صفحه نمایش بزرگ ظاهر می شد. فقط میتوانستم نگاهی اجمالی به خودم بیندازم – وسعت ویژگیهایم بزرگتر شده و سپس توسط سه آرایشگر، یک آرایشگر، زن شرکت، دستیارش، عکاس و دستیارش مورد بررسی قرار گرفت. آنها روی هر عکس جمع می شدند و با زمزمه های فوری بحث می کردند، سپس برخی از آنها عجله می کردند و کارهایی را با من انجام می دادند. در یک نقطه سه نفر داشتم که با تمرکز زیاد به ابروهایم رسیدگی می کردند. حداقل 15 دقیقه طول کشید.